هفته پیش منو و مجتبی داشتیم با هم حرف میزدیم که مجتبی گفت امسال چون موکب توی خیابونا نیست، نمیتونم کمک کنم به موکب دارها. هر سال یا قند یا نبات یا یه چیز دیگه برای موکب فلان جا کمک میکردم. گفتم بذار به عهده من. گفت چطور. گفتم به جاش چند تا ظرف غذا بخر، غذا درست میکنم ببر برا کارگرایی که سر چهارراه منتظر کارفرما هستن. گفت تو نمیتونی مهدی اذیت میکنه گفتم نه میتونم. خلاصه پریروز بعد از ظهر، قیمه رو بار گذاشتم و آخر شب هم تقریبا 9 کیلو برنج رو خیس کردم.گفتم ,موکب منبع
درباره این سایت